پرنیا  عشق بابا سجادپرنیا عشق بابا سجاد، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 6 روز سن داره
پریسا عشق باباپریسا عشق بابا، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

پــــــــــــرنیــــــــا هستی مامان

بهترینا واسه تو دختر گلم

  پرنیای قشنگم ببخش از این که حوصله ندارم زیاد نمیتونم باهات باشم باهات بازی کنم و تو هم این قدر اعصاب خوردی میکنی و گریه میکنی که از دست تو هم کلافه شدم دختر قشنگم ببخش که همه زندگی ام و همه تلاشم برای توست اما این اعصاب ضعیفم باعث شده حضور تو دختر قشنگم رو هم کمرنگ ببینم منو ببخش قول میدم اخلاقم و رفتارم رو عوض کنم و بیشتر بهت برسم دخترم پا روی این اعصاب و این جنگ اعصاب بزارم و فقط به خاطر تو همه چی رو فراموش کنم درگیریهای مسخره زندگی رو فقط به خاطر وجود قشنگ توست که میتونم باشم گلم اینم عکسای که خاله فهیمه پرنیا جون با پارچه های لباسی من ازش گرفته ببین چه رنگایی بهش میاد گرچه دخترم فرشته است و همه رنگی بهش میاد ...
28 ارديبهشت 1391

تقدیم به همه ماداری مهربون و دوست داشتنی که فقط خودمون قدر خودمونو میدونیم

  روز زیباتون مبارک فرشته ای اسمانی مادرای مهربان . . آسمان را گفتم : می توانی آیا بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه روح مادر گردی ؟ صاحب رفعت دیگر گردی ؟ گفت نی نی هرگز !!! من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم ! … خاک را پرسیدم : می توانی آیا دل مادر گردی ؟ آسمانی شوی و خرمن اختر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ! من برای این کار بوستان کم دارم در دلم گنج نهان کم دارم ! … این جهان را گفتم : هستی کون و مکان را گفتم : می توانی آیا لفظ مادر گردی ؟ همه ی رفعت را همه ی عزت را همه ی شوکت را بهر یک ثانیه بستر گردی ؟ گفت نی نی هرگز ! من برای این کار آسمان کم د...
23 ارديبهشت 1391

شیرین زبونیهای پرنیا جون

  دختر قشنگم روز 4 شنبه رفته ارودی باغ شازده کرمان ساعت حرکت 9 صبح ساعت برگشت 6 برگشت از ارود وای که چه قدر بهش خوش گذشته بود و رفتم دنبالش مهد این قدر خوشحال بود که تا خونه شعرای جدیدش رو واسم خونه البته من کاملا یادشون ندارم خلاصه مینویسم. بهار بهار بهاره  فصل گل اناره .................. مسجد یه جای باصفاست گنبد و گلدسته داره ............ دویدم و دویدم به یک طناب رسیدم  طناب من دهن داشت خالهایی رو بند داشت.................. دویدم و دویدم به قلکم رسیدم زدم اونو شکست تا پول بیاد تو دستم  هیچی نبود تو قلک......... مامان من خیلی عزیزه دوست داشتنی و خیلی لطیف.......................... پیشی پیشی...
17 ارديبهشت 1391

بهترینا واسه تو دختر گلم

  برای تو می نویسم... برای تويی كه تنهايی هايم پر از ياد توست... برای تويی كه قلبم منزلگه عـــشـــق توست ... برای تويی كه احسا سم از آن وجود نازنين توست ... برای تويی كه تمام هستی ام در عشق تو غرق شد... برای تويی كه چشمانم هميشه به راه تو دوخته است... برای تويی كه مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاك خود كردی... برای تويی كه وجودم را محو وجود نازنين خود كردی... برای تويی كه هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است... ... تويی كه سـكوتـت سخت ترين شكنجه من است برای برای تويی كه قلبت پـا ك است ... برای تويی كه در عشق ، قـلبت چه بی باك است... برای تويی كه عـشقت معنای بودن...
16 ارديبهشت 1391

یه پست با عکسای قشنگ دخترم

روز جمعه ما خونه بودیم کنار دختر گلمون بعد از این که ناهار رو خوردیم بابا سجاد مشغول تماشای تلویزیون و من و دخترم هم مشغول عکس گرفتن و ژستای پرنیا جون با لباسای تابستونی اش اینم وصف عکسای دخترم     ...
3 ارديبهشت 1391

اندر احوالات پرنیا جون با یه تولد سوری توسط خاله جون

پرنیا جون عاشق کیک تولد و تولد گرفتن واسه همین هر ماه یه بار خاله  فهیمه واسش بساط کیک تولد و مراسم رو جور میکنه و اسش خاطره تولد درست میکنه با یه تولد سوری . منم تصمیم گرفتم از  یکی از این مراسما عکس بگیرم اینم عکساش ادامه عکسها در ادامه مطلب ...
2 ارديبهشت 1391

یه روز بارونی با پرنیا جون

تازگیهای هوای شهر ما کرمان بهاری بود اما باد بهار اذیت میکرد ولی بارون هوا رو تازه میکرد یه روز پرنیا جون رو بردم پارک زیبای شورا و پرنیا جون عشقش پارک رفتن توی همون لحظه بارون شروع شذ همه به یه جا پناه میبردن تا خیس نشن اما پرنیا جون هر چی دنبالش میرفتم نمیرسیدم این قدر خوشحال بود که نگو توی بارون بازی میکرد اینم توصیف عکسای دختر گلم . بقیه عکسها در ادامه مطلب: ...
2 ارديبهشت 1391